با دقت بخونید.

با یاسین از کوچه رد می شدیم .یه بجه که داشت می رفت سمت ماشینشون خواست یه فیسی برا یاسین اومده باشه.به یاسین گفت:من دارم میرم پیش دبستانی.

یاسین خندید وگفت:مامان میگه :من دارم میرم پیش در ماشین.

نظرات 2 + ارسال نظر
z دوشنبه 16 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 21:25 http://newdentistry.blogfa.com

بانوی اردیبهشت شنبه 28 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 21:38

سلام مزار ابولولو تو کاشونه من خبر ندارم ولی یادمه میگفتند بستن چون یه عده میرن بعضی کارایی ک نباید اونجا انجام میدن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد