( خدایا آنی و لحظه ای از ما غافل مشو و ما را به حال خود رها مكن
بگو چه مخدری بود دربودنت،که این همه نبودنت را درد میکشم(آقا جون)

بسیار ناراحت شدم از کسب رتبه دوم
به گزارش آرانوبیدگل نیوز،کارشناس امور فرهنگی، هنری آموزش و پرورش آران و بیدگل گفت: فرهنگیان آران و بیدگل امسال در مسابقه پرسش مهر ریاست جمهوری توانستند با کسب 18 مقام برتر برای آموزش و پرورش آران و بیدگل افتخار آفرینی کنند.
امیر حسین عنایتی افزود: ریاست محترم جمهوری در سوال پرسش مهر امسال موضوعاتی پیرامون ریشه های خشونت و علل تعمیم و فراگیر شدن آن و همچنین راهكارهای مبارزه با خشونت و رسیدن به رحمت اسلامی و نبوی را مطرح کرده بودند که فرهنگیان آران و بیدگل در بخش استانی و حتی راهیابی به دوره کشوری موفق بودند.
وی اظهار کرد: امسال همكاران شاغل در آموزش و پرروش با شور و اشتیاق مضاعفی در عرصه مسابقات پرسش مهر به رقابت پرداختند. که نتیجه آن رشد سه برابری حضور همكاران نسبت به سال گذشته است.
عنایتی خاطر نشان کرد: آمار برگزیدگان استانی این دوره از مسابقات نسبت به سال قبل در رشته های چون نمایشنامه نویسی، شعر، داستان، فیلم كوتاه، طراحی و نقاشی، وب نوشت و سخنوری، رشد چهار ونیم برابری داشته است.
ادامه مطلب



با سلام مطلب ذیل دل نوشته ی سمانه رتبه ی اول پایه هشتم مرکز تیزهوشان آران و بیدگل می باشد
مدیر عزیزم ،سلام با ارزوی قبولی طاعات و عبادات این یک دلنوشته یا انشا برای مولایمان مهدی فاطمه (عجل الله تعالی فرجه الشریف )است ؛
به نام آنکه پروانه حیران اوست
موضوع : عصر انتظار
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی (حافظ) دلم خیلی گرفته است ؛این غروب جمعه هم تمام شد اما مولایم تو نیامدی ،این عصر هم شام شد ولی ... ميدانم كه تا سپيدهدم وصال، طلوع و غروبي چند, باقي نمانده است، اما ديگر تاب سرخي غروب را ندارم .... یاس سفیدم ، غم فراق تو تعبیر اشعار زیادی است: فقط غروب جمعه نیست که دلگیرست دلت که گیر یکی باشد همیشه میگیرد. یوسف زهرا هزاران پیر کنعان بی تابی تورا می کنند ،پس چرا باز نمی گردی که این کلبه ی احزان ،این روزگار همیشه خزان به گلستان حکومت و عدالت تو مبدل شود؛ آقا جان کجایی که ریشه ی ظلم به چاه طمع رسیده و هر روز پهناور تر می شود ؛ مولایم ، ای صاحب العصروالزمان حرف های دلم را برای تو می نویسم ؛ در غزه صدها کودک را به کام مرگ کشاندند ،در مکه هزاران زائر بیت الله الحرام را در جوار مقدس ترین خانه به شهادت رساندند ،اما آقا جان شما با این فراق دارید همه ی شیعیان جهان را دلمرده می کنید ؛ پس آقا جان بیا وصداقت آینه را به زلال آبی نگاهت پیوند بزن و بیا که مثنوی عشق بی تو ناتمام مانده است؛
امام رضا عليه السلام مي فرمايند:
امام معصوم چون ماه تابان، چراغ درخشان، روشنايي آشكار و ستاره ي راهنما در شدت تاريكي ها است؛
پس کجایی ای تک ستاره ی آسمان بی طلوع دل منتظران...
نمی دانم شاید در این فراق حکمتی هست ، شاید خداوند منان ،پروردگار مهربان می خواهد زمانه ی ما آنقدر در منجلاب بی ایمانی و فساد دست و پا بزند ،تا تن مدعی به ظلمش را غرق کند و روان پاک، لطیف و نغزش را پیشکش قدوم مبارکت گرداند؛
ای آرمان حیات ،ای وارث ذوالفقار، به امید روزی که بیایی و با تبر ایمان ،بت های کفر را بر زمین بیاندازی و نهال دادگری و عدالت در زمین بنشانی ؛ به امید روزی که بیایی ومنجی دل های شکسته شوی ؛ به امید روزی که بیایی تا ندبه های انتظار به سر برسد ؛ به امید روزی که بیایی که کران تا بیکران دلم را برایت چراغانی کنم وچشمانم را فرش راهت نمایم؛وبه امید روزی که بیایی تا روزه ی غربت و انتظارم را با شربت وصال افطار کنم؛
کاش می توانستم انتظار را توصیف کنم ،آنگاه دیگر شاید این بغض سر خورده زجرم نمی داد ؛ولی باز هم تا آدینه ی وصال ، انتظار را قاب اشک می گیرم وبر سینه ی سوزانم می کوبانم؛
یا ابا صالح ،هر سال بهاري نو می رسد، امّا زمين مشتاقانه روزهاي سبزِ ظهور تو را را انتظار ميكشد،پس به امید بهاری جاویدان از آن سوی مرز زمان...
در این غروب فراق ،دعا می کنم آقا جان ،دعا برای تعجیل در فرج و سلامتی ات ،برای آماده شدن دل های سیصد و سیزده یار استوارو نستوه ات ؛دعا برا ظهور با شکوه ات...
ای طلوع بی مغرب! سر برآور از مشرق
پیش از آن که در این شب، گم شود جهان در مه
مولایم ، ای گل نرگس ، ای یوسف زهرا ، مهدی جان، بیا که نسیم با تو ندای لطافت سر می دهد ،آسمان با تو رنگ آرامش می گیرد،گل ها باتو بوی عاشقی می دهند و زمین باتو بذر حیات می افشاند ؛ اللهم عجل لولیک الفرج ...



اطلاعیه و پرسشنامه مسابقه کتابخوانی «به استقبال ظهور»
https://telegram.me/Maktabebidaran
@maktabbidaran
دیروز نتایج مرحله دوم دکترا اومد و من 2 رشته داشنگاه تهران و 1 رشته دانشگاه خودم دعوت به مصاحبه شدم دعا کنید بتونم به ارزوهام برسم.
این روزها که همه شادند ودر تدارک مراسم روز پدر
من لحظه به لحظه غمگین تر می شوم
دو روزی می شود اشکهایم بیشتر سرازیر می شود
هر گوشه را که می نگرم خاطرات غوغا می کند
ومن زخمی تر از همیشه ام
براستی پدر جان
چه مخدری در بودنت بود که بعد از رفتنت مدام زجر میکشم؟
همه شادند
ومن باید برای نزدیک بودن ب تو بر مزارت حاضر شوم
می بینم روبرویم نشسته ای گاه می خندی و گاه با ابهت مردانه ات مرا می نگری
گهگاه که به خوابهایمان می آیی شاد و نورانی
دلمان کمی آرام می گیرد که جایگاهت نیکوست
اما با دل تنگ خود چ کنیم؟
روزهایی می شود که روزگار بر من بد می تازد
ومن آن زمان نگاه تو و دستانت را کم دارم
با این نبودنها چ کنم؟
آقا جان این روزها بسیار محتاجم به بودنت
همین که بودی پشتوانه ی عظیم من بودی
آقا جان دعایم کن بیشتر از قبل
فرزند دلتنگت مولود
این پست تقديم به پدران اسماني.و پدران عزيز درقيد حيات
ما پدر نداریم ، راستش داریم اما اندازه ی یک سنگ مستطیلی است وسط ارامگاه شهر که بالاش نوشته شادروان و پایینترش با خطی خوش ، پدری مهربان و دلسوز ، عکسش را هم تراشیده اند ، با آن لبخند ملیح و گونه ها ی توو رفته و موهای گندمی زیبایش.
ما پدر نداریم ، نه که از اولش نداشتیم ، نه که به خوابمان نمی آید ، چندسال پیش خدا او را از ما گرفت که امتحانمان کند ، که اشک مان را ببیند و ترس و بی پناهی مارا ، که دنیا زمستان شود و تا جان دارد باران شور ببارد بروی لبهایمان.
ما پدرنداریم اما راستش را بخواهید عکس باباهای شمارا یواشکی نگاه میکنیم ، یواشکی دوستش داریم ، دست خودمان که نیست یکدفعه ای هق میزنیم .
ما پدر نداریم و چند سالیست ، روز پدر که میشود نمی دانیم باید به کجا پناه ببریم ، سرمان را توی کدام سوراخ فرو کنیم که معلوم نشود غصه داریم ،
راستی رفیق جان مهربان من
آنوقت که صورت بابایت را میبوسی ، آن وقت که ریش های تیغ تیغی اش میرود توی لبهایت ، آن وقتی که جوری فشارت میدهد که نفست تنگ میشود ، لطفا ، لطفا ، لطفا ، یک لحظه بیشتر توی آغوشش بمان ، یک لحظه بیشتر جای همه ما ، همه ما که پدر نداریم .....✋😢😔


متن آهنگ نیستی کنارم علیرضا روزگار
تنهایی هامو قسمت نکردم با هرکی میشد هم پایه دردم
با هرکی میخواست هم صحبتم شه گفتم تو هستی صحبت نکردم
بیرون داره برف میاد بارون میاد نیستی کنارم بعد از تو به این خونه و این زندگی حسی ندارم
تو خونه تنهامو همش بعد تو من دلشوره دارم کاشکی نمیگفتم بهت تنهام بذار دوست ندارم
کاشکی نمیگفتم بهت تنهام بذار دوست ندارم
تقدیرم امسال همرنگ غم شد اینجا نبودی عمرم هدر شد
بازم یه ساله نو تویه راهه , بازم تو نیستی روزام سیاهه
بیرون داره برف میاد بارون میاد نیستی کنارم بعد از تو به این خونه و این زندگی حسی ندارم
تو خونه تنهامو همش بعد تو من دلشوره دارم
کاشکی نمیگفتم بهت تنهام بذار دوست ندارم , کاشکی نمیگفتم بهت تنهام بذار دوست ندارم
تنهایی هامو قسمت نکردم
با هرکی میشد هم پایه دردم
با هرکی میخواست هم صحبتم شه
گفتم تو هستی صحبت نکردم
بیرون داره برف میاد بارون میاد نیستی کنارم
بعد از تو به این خونه و این زندگی حسی ندارم
تو خونه تنهامو همش بعد تو من دلشوره دارم
کاشکی نمیگفتم بهت تنهام بذار دوست ندارم
کاشکی نمیگفتم بهت
تنهام بذار دوست ندارم
دانلود آهنگ غمگین علیرضا روزگار
دانلود آهنگ جدید علیرضا روزگار نیستی کنارم
http://abnews.ir/fa/news/7023/کلیپ-تصویری-زنان-موفق-آران-و-بیدگلی

دو چشمت رنگ تاریخ و غم تاراج تیموری
تو ای "شهبانوی مادی"، چقدر از عصر ما دوری
و من تنها کسی هستم که در عمق نگاه تو
زبان تازه ای رو کرد، از آن الواح آشوری
صدای زخمه های تو، در این دیر خراب آباد
مدامم مست میدارد، دیالوگ های تنبوری
و چون قلیان قاجاری، نشسته طرح تو هرجا
دلیل ترکمانچای است؛ دوتا ابروی هاشوری
نشسته در دو چشم تو؛ هوای دوم خرداد
به سبزی می زند چشمت، دوتا گل های شیپوری
"مجتبی سلطانیان" استاد بزرگوار

می خواستم تــو پادشاه کشورم باشی
آتش کشیدی پایتــخت شــور و شعــــرم را
افسوس که می خواستی اسکندرم باشی
این روزها حتی شبیه سایه ات هم نیست
مردی کــه یک شب بهترین تعبیر خوابم بود
مردی که با آن جذبه ی چشمِ رضاخانیش
یک روز تنهـــا علت کشف حجابــم بود
در بازوانت قتلــگاه کوچکـــی داری
لبخند غارت می کند آن اخــم تاتاریت
بر باد دادی سرزمین اعتمــادم را
با ترکمنچـــای خیانت های قاجاریت
در شهـــرهای مرزی پیراهنم جنگ است
جغرافیای شانه هایت تکیه گاهم نیست
دارم تحصـن می کنم با شعــــر بر لبهـــات
هر چند شرطی بر لب مشروطه خواهم نیست
من قرنهــا معشوقه ی تاریخی ات بودم
دیگر برای یک شروع تازه فرصت نیست
من دوستت دارم … بغل کــن گریه هایم را
لعنت به تاریخی که حتی درس عبرت نیست
رویا ابراهیمی
من...و...دل...آمده بودیم...به...مهمانی تو
هر دو...لبریزِ غزل...غرقِ گُل افشانی تو
دلَکَم...عرضِ ادب کرد...و...همان...گوشه نشست
من...همه...محوِ دل...و...او...همه...حیرانی تو
شبِ شعری...که...به پا بود...در آن صبحِ لطیف
برد...ما را...به تبِ خیس...و...غزلخوانی تو
من...دچارت شدم...آنگاه...نگاهم کردی
دل...گرفتارِ همان...موسمِ بارانی تو
چشمِ تو...خلوتِ خوبی ست...اگر...بگذارند
من...و...دل...زائرِ...آن...معبدِ روحانی تو
گاه...سرشارتر...از...حسِ شکفتن...در...باد
روزِ آغازِ من...و...خلوتِ عرفانی تو
آسمان...نیز...ورق خورد...همان روز...که...باز
من...و...دل...آمده بودیم...به...مهمانی تو
