مورچه پا شکسته
راه نمی ره نشسته
با برگی پاشو بسته
نمی تونه کار کنه
دونه هارو بار کنه
تو لونه انبار کنه
مورچه جونم تو ماهی
عیب نداره سیاهی
خوب بشه پات الهی ...
***************************************************************
سپیده زد، سپیده
وقت سحر رسیده
خاموش شده ستاره
صبح اومده دوباره
خروس پر طلایی
با پاهای حنایی
قوقولی قوقو میخونه
تو کوچه و تو خونه
اذان میگن دوباره
از مسجد و مناره
بابام پامیشه از خواب
میره لب حوض اب
می شوید او دست و رو
با اب میگیره وضو
تمیز و پاکیزه باز
میاد سر جا نماز
من هم کنار بابا
نماز می خوانم حالا
کنار گل تو باغچه
نشستن دو تا زنبور
یه مهمونی گرفتن
با یه دونه ی انگور
خانوم و آقا مورچه
رد میشدن از اونجا
زنبورای مهربون
صدا زدن بفرما!
شاپرک و کفشدوزک
می پریدن رو گلها
زنبورا ی مهربون
صدازدن بفرما!
کنار باغچه حالا
زیاد شدن مهمونا
مورچه ها و کفشدوزک
شاپرک و زنبورا
یه مهمونی گنده
دادن اون دو تا زنبور
منم بردم براشون
دو تا خوشه ی انگور
گل همه رنگش خوبه
بچه زرنگش خوبه
توی کتاب نوشته
تنبلی کار زشته
تنبل پاشو بیدار شو
از رخت خواب جدا شو
بشور دست و رویت
شانه بزن به مویت
مسواک بزن به دندان
تا بشی شاد و خندان
من می دونم که هرسال
چهارتافصل داره
اول اون چهارتا
فصل خوب بهاره
بهار میاد با شادی
سبزه و گل میاره
رو شاخه ی درختا
برگ تازه میذاره
بعد از بهار،تابستون
هوای گرمی داره
تعطیلات تابستون
حال و هوایی داره
بعد از تابستون،پاییز
میاد با رنگای شاد
برگ درخت می ریزه
وقتی که می وزه باد
اما زمستون سرد
بعد از فصل پاییزه
آسمون ابری میشه
گوله گوله برف می ریزه
چهارتا فصل خدا
جالب و رنگارنگه
هر کدومش یه جوری
خوشگله و قشنگه
پدر بزرگ خوبم
همیشه مهربونه
وقتی که پیشم باشه
برام کتاب می خونه
مادر بزرگ نازم
خیلی برام عزیزه
هرچی غذا می پزه
خوشمزه و لذیذه
وقتی با اونها باشم
غصه و غم ندارم
دنیا برام قشنگه
هیچ چیزی کم ندارم